به نام خدا
یکی از اولین ارتباط های کودک با نماز وقتی است که
دور و برش را می بیند و
صداهای اطرافش را می شنود یعنی همان روز های اول زندگی.
او در ساعات خاصی از شبانه روز صدایی را می شنود
که بر اثر تکرار صدایی کاملا
آشنا می شود،یعنی صدای اذان.در این هنگام
حرکاتی از پدر و مادر می بیند که
متفاوت از اوقات دیگر است.پدر و مادر رو به یک سو می ایستند،
دست هایشانرا بالا می برند و لبشان را تکان می دهند و چیزی
می گویند.حالا یک روز در
هنگام شنیدن این صدا و دیدن این حرکاتاز پدر و مادر،کودک احساس
گرسنگی کرده و از مادرش شیر می خواهد اما
مادر به بهانه نماز اول وقت جواب
خواسته یاو را نمی دهد و به نماز می ایستد.
وقتی که بچه کمی بزرگترشد و
توانست سینه خیز یا چهار دست و پا حرکت کند
دومین ارتباط او با نماز آغاز
می شود،یعنی برداشتن مهر.وقت نماز است و پدر به
نماز ایستاده کودک چهار
دست و پامی آید و مهر را بر می دارد.
پدر در حال قیام است.بچه از او کمی
فاصله می گیرد.پدر نگران است که کودک دور شود
و دستش به او نرسد در نماز
به فرزندش اخم می کند و خیلی زود رکوع را به سجده می رساند
و با عصبانیت پای بچه را می گیرد و می کشد و
مهر را از او می گیرد.نماز و اخم دو مفهومی
است که با این رفتار پدر در کنار هم قرار میگیرند.
چندی بعد بچه می تواند دستش را به جایی بگیرد و
بایستد و حتی روی چیزی
سوار شود. مادر به سجده رفته و کودک خیلی زود
سوار بر پشت مادر می شود.مادر در سجده گیر افتاده چند الله اکبر
بلند می گویداما کسی به فریادش
نمی رسد.با عصبانیت بلند می شود و بچه به زمین
می افتد. وقتی هم که نماز تمام شد با کودک دعوا می کند و
بر سرش فریاد می کشد.حالا دیگر فرزند کمی بزرگتر شده و به زبان آمده است.
وقت نماز است و او هم به پدر چسبیده و از او می خواهد که با او
بازی کند اما پدر با ترش رویی وقت نماز را به او گوشزد می کند و
بدون اینکه ناز کودکش را بکشد به سراغ نمازمی رود.
ذهن کودک هم نماز و محرومیت از بازی را در کنار هم می بیند.
کودک در سن 4،5 سالگی به سبب نماز خواندن فرزند میهمان،
با او مقایسه می شود و از سمت خانواده سرکوفت میشنود.
حالا این کودک به سن 7 سال رسیده و پدر می خواهد
او را به نماز عادت دهد.دستور نماز صادر می کند اما فرزند
هیچ حس خوبی نسبت به نماز ندارد…
_من دیگر ما،جلد اول